سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال حضرت ام البنین سلام الله علیها در برگشت کاروان کربلا

شاعر : سید حجت بحرالعلومی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : غزل

نـشـستـه بود ببـیـند مگـر جـوانان را            و داشت زیـر نظـر پهـنـۀ بیـابـان را

سپاه زینب کبری که می‌رسید از دور            بـلـنـد شـد بـتـکـانـد غـبـار دامـان را


بشیـر بود که قـبـل از همه جـلـو آمد            بـشیـر بود که آورده بود طـوفـان را

رسیده بود که با یک خـبـر بلـرزانـد            دل گـرفـتـۀ ایـن مــادر پـریـشـان را

خبر چه بود که اُمِّ الـبنـین ز پـا افـتاد            چرا دریـد به یکـباره او گریـبان را؟

حسین گفت و زمین خورد و روی سر میزد            به آه و گریه درآورد هر مسلمان را

رسید زینب و از چشمهای یوسف گفت            رسید زینب و سوزاند قلب کنعان را

رسید و گفت که بر روی نیزه می‌بردند            سـر بــریــدۀ آن آفــتــاب تــابــان را

نشست از علم و مشک ودست سقا گفت            شنید حضرت اُم البنین که جریان را

رسید نوبت سوغات کـربلای حسین            بلـنـد شد که بـبـیـند مـتـاع پنـهـان را

زمان گذشت و کمی بعد مادری تنها            کـشیده بود به چـشم مدیـنه بـاران را

دوباره بـاز رباب و سکـیـنه و زینب            نشانده بود کـنارش زنان حـیـران را

غروب مادر عباس روضه خوان میشد            که تا مـرور کند کودکان عطشان را

غروب روضه به گودال می‌رسید آخر            به خاک و خون که کشیدند شاه عریان را

نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی معرفی شدن موضوع از جانب علما حذف شد



خلاصه اینکه سپر را گرفت از زینب            چه بوسه‌ها به سپر زد چنان که قرآن را



بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد؛ موضوع به قبرستان بقیع رفتن و چهار صورت قبر کشیدن و ... در کتب دسته اول تاریخی نیامده است و از جهات مختلف مورد نقد است از جمله اینکه ام البنینی که وصفش آنگونه در تاریخ آمده چرا فقط برای چهار فرزند خودش ... و عزداری میکند و برای سیدالشهدا عزاداری نمیکند و در ادامه این داستان؛ دل رحمی و مروّت حاکم خونخوار و مستبد مدینه وصف میشود که بعید است چنین چیزی صحیح باشد



به ضجه‌های غریبانه‌اش فلک می‌سوخت            چنان که روی زمین ریخت اشک مروان را